تئاتر هامون قصد دارد که در وبسایت و صفحه اینستاگرام خود به معرفی شخصیتهای برجسته و جریانساز تئاتر دنیا بپردازد. در بخشی از این برنامه، ۱۰ کارگردان برجسته تئاتر دنیا انتخاب شدهاند که به صورت هفتگی مطالب مربوط به آنها در همین صفحه پست خواهد شد.

ژاک کوپو ۱۹۴۹_۱۸۷۹
ژاک کوپو کارگردان، نمایشنامه نویس، منتقد تئاتر و بازیگر فرانسوی است. کوپو در پاریس رشد کرد؛ اولین اجرای صحنهای او به نام مه صبحگاهی در ۲۷ مارس ۱۸۹۷ در تئاتر نو به عنوان بخشی از یک فستیوال اجرا شد. امروزه او را در جهان با عنوان پدر تئاتر مدرن میشناسند. کوپو سودای بازگشت به آغازگاههای تئاتر را در سر داشت. او در ۳۵ سالگی وارد کار عملی تئاتر شد در حالی که پیش از آن تنها به نقد آثار می پرداخت.
آندره ژید در یادداشت های روزانه اش به تاریخ ۱۰ ژوئیه ۱۹۰۵ نوشته است:
کوپو در بیست و هفت سالگی ده سال پیرتر به نظر میرسد؛ چهره گویا و پرحالتش از هم اکنون بر اثر رنج بسیار شکسته مینماید. شانه های بلند و استوارش به شانه های کسانی می ماند که باری بیش از تحمل خود را بر دوش دارند.
در سال ۱۹۱۳ در فرانسه ژاک کوپو تئاتر ویو_کلمبیه را بنیان نهاد. او قصد داشت صحنه را از شر ماشین های سنگین و تئاترهای ظاهر فریب برهاند. وی همچنین علیه اجراهای اغراق آمیز، تصنعی و همچنین طبیعت گرایی افراطی آنتوان در تئاتر آزاد طغیان کرد.
تقریبا نماد نقطه عزیمت کوپو ، جهت بازگشت به منابع اولیه، تئاترش بود که به طور حیرت آوری ساده ،باز و بدون نورهای جلو یا قاب صحنه بود. دکور خیلی مقتصدانه به کار میرفت و تمام فضای هر نمایشنامه تقریبا با نورپردازی و یکی دو وسیله ی صحنه آفریده می شد. کوپو به آوانگارد بودن جنبه ی انقلابی داد. به آن نوعی زیبایی حساب شده،سختگیرانه و با انضباط بخشید. او به نوعی سنت نگه دار تئاتر فرانسه بود.
در سال ۱۹۱۳ کوپو بیانیه اش را با این عبارت معروف به پایان رساند: “برای کار تازه ای که به خاطر آفرینشش فقط یک نیمکت خالی به ما می دهند.” یک صحنه ی عریان،یک فضای خالی: پنجاه سال بعد این فکر در کارهای پیتر بروک و دیگران همچنان دنبال شد.
نمایش حقه های اسکاپن نوشته مولیر و کارگردانی کوپو : کنش بازیگران روی سکوی چوبی برگزار میشد که در وسط صحنه جدا مانده به نظر می آمد و از بالا با یک نور سه شاخه که تماما به وسیله ی تماشاگردیده می شد، به شدت روشن گشته بود.
برای کوپو، همچنانکه در تئاتر کابوکی معمول است، یک سکو می توانست نشان دهنده اندرونی یک خانه، یک قصر، یک چادر جنگی و نواحی اطراف آن، حیاط یک خانه،دریاچه پیرامون یک جزیره،یا سطح های پایینی یک خانه باشد. باز هم به مانند تئاتر کابوکی، اینگونه صحنه پردازی حرکت و سرعت بازیگران را ایجاب می کرد؛یک نوع بازیگری واقعی جسمانی.
حیات ویو_کلمبیه تحت سرپرستی کوپو خیلی کوتاه بود. هفت ماه در سال های ۱۴_۱۹۱۳ ؛ بعد طی جنگ، دو سال در تئاتر کاریگ نیویورک با بیش از پنجاه اجرا و بالاخره پنج سال، بین سال های ۱۹۲۴_۱۹۱۹ . اما همین دوره ی کوتاه تاثیر فراوانی بر تئاتر فرانسه_ونیز تئاتر اروپا و آمریکا داشت. ژان لویی بارو در مرگ او گفت: “کوپو بذری بود که ما همه از آن بار آمدیم.”
اندیشه استفاده از کمدیا دل آرته به منزله ی مبنای حرکت برای دستیابی به یک شکل دراماتیک نوین را نخستین بار گوردون کریگ در ذهن کوپو انداخت.نامه هایی که کوپو پس از دیدارش با کریگ در سال های ۱۹۱۶_۱۹۱۵ به بازیگرانش، نوشت پر از اشاره های فراوان به این شکل بدیهه سازانه به منزله عامل حیاتی در پروش بازیگر است.او به چنین پژوهشی جنبه دیداری داد،پژوهشی که به آفرینش شکلی از کمدی مدرن می انجامید که می توانست مردم را در یک اجتماع سرشار از خنده و تفاهم گرد هم آورد.
کوپو در سال ۱۹۲۹ ناگهان با اعلام بازنشستگی اش همه را متعجب کرد.او هنوز جوان بود و فقط پنجاه و سه سال سن داشت.اما نیاز روز افزون به دور شدن از گروه برای فراهم کردن بنیه مالی، به معنای آن بود که گروه بازیگران جوانش بدون سرپرست بمانند.او نمی توانست کارشان را سرپرستی کنددر عین حال خلق و خوی خاص او نیز اجازه نمی داد تا آنان را در راه تحول به حال خودشان بگذارد. آن تصمیم گرچه برایش دردناک بود ولی در ژرفای خود این معنا را نیز داشت که او دریافته بود کارش به پایان رسیده است.
===========
گزارش و ویدئو از مهرانا عیسیپور
پاسخ بدهید