تئاتر هامون قصد دارد که در وبسایت و صفحه اینستاگرام خود به معرفی شخصیتهای برجسته و جریانساز تئاتر دنیا بپردازد. در بخشی از این برنامه، ۱۰ کارگردان برجسته تئاتر دنیا انتخاب شدهاند که به صورت هفتگی مطالب مربوط به آنها در همین صفحه پست خواهد شد.

یرژی گورتوفسکی و تئاتر بی چیز
یرژی گرتوفسکی ۱۹۳۳-۱۹۹۹ کارگردان و نظریه پرداز لهستانی است. پیتر بروک در مقدمه ی کتاب گرتوفسکی و تئاتر بی چیز نوشته است : “گروتوفسکی بی همتاست. چرا؟ برای آنکه تا جایی که من آگاهی دارم، در دنیا هیچکس دیگر، هیچکس از استانیسلاوسکی به بعد، به جامعیت و عمق گروتفسکی به بررسی سرشت بازیگری به هیات ظاهری آن به معنای آن، به طبیعت و علم مربوط به روند ذهنی، جسمانی و عاطفی آن نپرداخته است.”
مادرش آموزگار، پدرش مجسمه ساز و برادرش استاد فیزیک هستهای بود. گروتوفسکی در نوجوانی ورزشکار و فردی بی قید بود. او هنگامی که شانزده ساله بود دچار بیماری سختی شد و یک سال را در بیمارستانی که مخصوص بیماران مشرف به مرگ بود گذراند. این تجربه زندگی او را دگرگون ساخت. در سال ۱۹۵۱ دوران بازیگری خود را آغاز کرد. او شیفته استانیسلاوسکی و میرهولد به مسکو رفت تا زیر نظر زاورسکی بازیگر، به فراگیری نظام استانیسلاوسکی بپردازد. در سال ۱۹۵۶ پس از سفری به آسیا به زادگاه خود بازگشت تا اجراهایی را در تئاتر استاری واقع در کراکوف کارگردانی کند. او نمایشنامه صندلی ها Les Chaises را از یونسکو برای اولین تجربه کارگردانی انتخاب می کند. سه سال بعد کارگردان تئاتر سیزده ژوزف در اوپول شد و به تجربه گری پرداخت.
وی ۱۵ سال از زندگی اش را به مطالعه و پژوهش در تئاتر اختصاص داد؛ او بخش زیادی از این کار را در آزمایشگاه تئاتری که خود موسس آن بود انجام داد. تاسیس این آزمایشگاه قدم بزرگی در مسیر تئاتر تجربی دنیا بود.
گروتفسکی در آغاز کار این پرسش را برای خود پیش کشید: تئاتر چیست؟ او در کاوش برای دادن پاسخی به این پرسش دریافت که تئاتر می تواند بدون گریم، لباس، دکور، حتی صحنه، نورپردازی و تاثیرات صوتی وجود داشته باشد؛ اما بدون رابطه بین تماشاگر و بازیگر نه. او این رویارویی بین دو گروه از مردم را تئاتر بی چیز نامید.

تکنیک بازیگری گروتفسکی: ادغام کامل حواس ذهنی و جسمی بازیگر در راستای آشکار کردن ویژگی های شخصیت.
از نظر او بازیگر کشیشی است که یک مناجات دراماتیک میآفریند و در عین حال تماشاگر را به تجربه هدایت می کند. همچنین او معتقد بود که نقش همانند یک تیغ جراحی است و بازیگر به کمک آن به کالبدشکافی خود می پردازد.
شیوه ی کار گروتفسکی در نخستین دهه فعالیت آزمایشگاه تئاتری، آن بود که اسطوره یا موقعیتی را بگیرد که بنا به سنت، تقدیس یافته و از این رو به تابو تبدیل شده بود. بازیگران چنین چیزی را مورد حمله قرار می دادند، تکفیر می کردند، به مقابلهاش می رفتند تا آن را با تجربه زندگی خودشان – که آن نیز تابع تجربه ی جمعی زمان ماست و در مورد بازیگران گروتفسکی به تاریخ غم انگیز لهستان به ویژه در این قرن مربوط می شود – پیوند دهند.
سیستم تعلیم سخت گیرانه گروتفسکی باعث میشد بازیگرانش به لحاظ تکنیکی حرفهای تر شوند؛ اما به تدریج دو مشکل بر سر راه آن ها قرار گرفت.اول اینکه مخاطبان هیچگونه درکی از مهارت های جسمی پیچیده بازیگران نداشتند و این باعث می شد از کار فاصله بگیرند. دوم اینکه به تدریج مهارت های جسمی خود تبدیل به یک هدف شد؛ نقابی که بازیگر خود را پشت آن پنهان می کرد. گروتفسکی با بازنگری کارش در اوایل دهه ۱۹۶۰،دریافت که روش خودافشایی که او از طریق زیرپا گذاشتن محدودیت های جسمی به دنبالش بود،نه با مجهز ساختن بازیگر به تکنیک بلکه با ترغیب او برای دور انداختن آموخته هایش محقق می شود.

اجرای نمایش آکروپولیس: در این اجرا یکی از نمایشنامههای ویسپیانسکی ،شاعر و نمایشنامه نویس معروف لهستانی را مبنای کار خود قرار داد و آن را با تجربیات لهستان طی جنگ جهانی دوم مرتبط ساخت. نمایشنامه اصلی در یک کلیسا در شب یکشنبه عیدپاک روی میدهد. پیکرهها و نقاشیهای کلیسا زنده میشوند و موضوعهای گوناگونی به سبک هومر و کتاب مقدس بازی می کنند. گرتوفسکی محل رویدادها را به آشوییتش منتقل کرد تا بیازماید که اندیشه کلاسیک بزرگواری انسانی تا چه حد می تواند در برابر بینش جدید درباره سقوط انسانی تاب بیاورد. بخش هایی از این اجرا در فیلم ضمیمه شده وجود دارد.
اجرای نمایش دکتر فاستوس:در این اجرا تماشاگران پشت دو میز دراز در یک سالن ناهارخوری نشسته بودند، خود فاستوس در صدر مجلس پشت یک میز کوچک نشسته بود و به تک تک تماشاگران همچون مهمانان مدعو، خوش آمد گویی می کرد.
=======
گزارش و ویدئو از مهرانا عیسیپور
پاسخ بدهید