خلاصه: زنی بهظاهر متعلق به طبقهی متوسط، در یک آپارتمان جمعوجور و معمولیِ در منطقهی پر رفتوآمد در وسط شهر پاریس، گویا پس از اقدام به عمل خودکشی ناموفق، به انتظار آخرین تماسِ تلفنی معشوق سابق خویش است که اکنون او را ترک کرده است.
پس از چندبار شنیدن صدای زنگ تلفن و از-دست-دادنِ چندبارهی تماس، بعد از برقراری، از این پس تمام مکالمهی زن با مردِ غایب، از پشت تلفن خواهد بود و تنها صدا، صدای زن است و صدای زنگ تلفن و حتی، صدای پارسِ سگی از پشتِ چشمانِ بُراقشده!

نویسنده: ژان کوکتو
مترجم، دراماتورژ و کارگردان: رضا رجایی
بازیگر: شادی امیری
شهر: ارومیه
طراح صحنه: رضا رجایی
طراح نور: رضا رجایی
طراح لباس: شیما حسنزاده
طراح گریم: نگین بهادری
ویدیوآرت: مریم قاسمی، محمدرضا آزادگر
دستیار کارگردان: مریم قاسمی
انتخاب موسیقی: رضا رجایی
طراح پوستر و آفیش: حمیدرضا حمزهپور
ساخت و اجرای دکور: رضا دلیر(فرانسه)
📅 ۱۷ بهمن ⏰ 21:00 ⏳ 45 دقیقه 💳 بها: ۲۵,۰۰۰ تومان
6 نظر
hamoon festival
7 فوریه 2020 در 7:54 ق.ظفرزاد جعفریان:
متاسفانه تو زندگی لحظات تلخی وجود دارن که مرورش برای هیچکس خوشایند نیست مثل عشق یکطرفه ، وقتی یک نفر سرشار از عشق و علاقه به فردی یه که اون ازش گریزانه و حتی رابطه ی دیگه ای رو هم شکل داده ،ما اینجا شاهد عجز و لابه و استیصال خواهیم بود، شاید با منطق مون جور در نیاد، شاید براش احساس افسوس بکنیم، شاید اصلن درکش نکنیم و احساس حماقت طرف بهمون دست بده ولی خواه نا خواه نمیتونیم منکر این قضیه بشیم که همچین جریاناتی اتقاق میفتن حتی منجر به مرگ و زوال میشن و ما هیچ وقت نمیتونیم با دید منطقی بهشون فکر و نگاه بکنیم
صدای انسانی هم مرور یکی از همین لحظاته برای زنی که آخرین تماس رو با معشوق سابقش داره و از دید من همه چیز به شکل مطلوبی به اجرا درمیاد
موسیقی دوست داشتنی، بازی با نور فوق العاده و ویدئو آرتی که بعضی جاها بسیار ملموس و در خدمت داستانه؛ مثل تصاویر تلفن و دریا، یا اون سوسک بخت برگشته و از همه مهمتر بازی پرشور و چند مرحله ای یه خانم امیری که انکار و تظاهر به منطقی بودن و تلاش به حفظ احتمالی اون تار موی باقیمانده از اتصال و سرانجام عجز رو با شور قابل ذکری اجرا میکنن
hamoon festival
7 فوریه 2020 در 8:00 ق.ظمحمد لهاک:
مونولوگ به ذات بخاطر تک پرسوناژ بودن روایتی خسته کننده برای چشم مخاطب است که اگر بازیگر با بازی صدا و کارگردان با میزانسن پویا و نور و موسیقی کمکی به بیدار ماندن مخاطب نکند در بهترین حالت بعد از بیست دقیقه مخاطب چُرت سالنی خود را آغاز میکند
در روند اجرای صدای انسانی فارغ از متن گمان میکنم کار مجذوبیت لازم را برای سرحال ماندن نداشت با همه تلاشها و زحمات کشیده شده
من با اثر همراه نبودم
برای گروه اجرایی بهترینها برصحنه را آرزو میکنم
hamoon festival
7 فوریه 2020 در 8:01 ق.ظمریم حاج محمدی:
“برای من همیشه تجربه کردن جذابیت داشته، به زعم یادداشت نویسنده، شنیدن اتفاقی یک گفت و گوی تلفنی مشوق ژان کوکتو در نگارش این نمایشنامه بوده است. غریبه بودن گوش به زنگ تلفن سپردن، آزار ناقوس ها ابدیت سکوتهای گاهگاه، و صحنه آرایی ساده، یک اطاق، یک انسان، و وسیله ای که در همه نمایشنامه های جدید حضور دارد، تلفن. زنی گمنام در چنگال دستگاهی که قابلیت آن را ندارد که پیامبر عشاق باشد.”
ایده نمایشنامه اینگونه آغاز میشود. از دیدن از نمایش تنها کسانی که تجربه زیسته دارند و آن را نه تنها کتمان نمیکنند بلکه افتخار اذعان میدارند لذت خواهندبرد. یک مونولوگ که بازیگر پس از شکست و تجربه ناموفق و جدایی با معشوق سابقش صحبت میکند و زجر میکشد و زندگی میکند. ابدا وانمود نمیکند بلکه دقیقا کاری را انجام میدهد که میخواهد انجام دهد. مراحل پنجگانه شکست از انکار، خشم، خودازاری، افسردگی و پذیرش به صورت چرخه ناقصی در کاراکتر سپری میشود. او نماینده یک زنی است که اسیر طرحواره وابستگی و طرد است و در تمام طول نمایش از مکانیسم انکار استفاده میکند و در درجه اول به خودش و سپس به معشوق بی وفای عذاب وجدان گرفته دروغ میگوید. استفاده مناسبی از نور و پرژکشن در فضا سازی شده بود. فقط صدای نوری پرژکشنی که تصویری شبرنگی بردامن و ناخنها میانداخت اختلال و پارازیت ایجاد میکرد. در طول نمایش یکبار پنجسال و یکبار ده سال به عنوان تایم زندگی روایت شد
فضای مریض، آشفته و جنون وار ذهن زن طرد شده را نشان میداد. ازابتدای نمایش و حتی پیش از شروع بازیگر بر دکوری که شبیه صلیب بود خوابیده بود و آرام اشک میریخت.
ابتدای تصویری نمایان شد که زیر دریایی ای غرق شده در حال پیج است. و سپس کانکتی به فضای بیرونی ایجاد کرد که با صدای ممتد تلفن همسرسابق دختر از کابوس میپرد آشفته است اما سعی میکند خود را خوشحال نشان دهد تا صدایش شاد باشد و بعد در ادامه به دروغش اعتراف میکند
نور قرمز ابتدای نمایش بیانگر مرگ بازیگر است.. شکست عشقی در جایگاه اول در شدیدترین بحران ها در علم روانشناسی عنوان شده که احتمال خودکشی را بالا میبرد.
سگ که نماد وفاداری است و در این نمایش مدام ارجاع داده میشود که وحشی شده و دندان هایش پیداست نماد همان وفاداری رم کرده است
از موسیقی و زبان فرانسه به عنوان عاشقانه ترین زبان استفاده کرده است. گوشی را به گوشش میچسباند که گرم شود و دستکش مرد را به نشانه ای از شی ای از محبوب نزد خود نگاه داشته و پس نمیدهد. و با آن معاشقه میکند
حال زن شبیه مگس و سوسکی است که کف زمین افتاده و جان میدهد و این کار با ویدئو بر پرده پشت نمایش فضا سازی میکند.
در بخشی از بخشهای نمایش ریتم میافتاد.
hamoon festival
7 فوریه 2020 در 8:27 ق.ظپوریا صادقی:
مخاطب این کار نبودم…
برای من، آزمون امید به زندگی…
hamoon festival
7 فوریه 2020 در 11:58 ق.ظنیلوفر ثانی:
صدای انسانی مونولوگی با حضور کاراکتر زن ست. که مکالمهی او با همسر سابقش دست مایه اجرایی شده که وضعیتی روحی و روانی او را بعد از آنکه همسرش پس از سالها زندگی مشترک، از او جداشده و حتی با زن دیگری ارتباط دارد، به صحنه می آورد.
دکور و نورپردازی خوب و بازی شادی امیری در ۱۰ دقیقه نخست شگفت انگیزست اما به مرور با روشن شدن داستانی کلیشهای، پر سوز و گداز و یک طرفه از زنی عاشق که مورد بی مهری و طرد قرار گرفته و همسرش بی رحمانه پا به روی تمام سالهای زندگی عاشقانه مشترکشان گذاشته، دچار افول می شود.
دیگر نه بازی می تواند درگیرکننده باشد و نه متن چیزی فراتر از یک واگویهی احساسی خطی و کلیشهای بدون آنکه به نقطهای ضربهای و غافلگیرکننده برسد، دارد
بعد از یک سوم ابتدایی اجرا، عملا دست متن و اجرا چنان رو می شود که دیگر کششی برای ادامه و برقراری ارتباط تاپایان وجود ندارد. متن حتی اگر به منظور اشتراک تجربه ای عاطفی باشد، دیگر آنقدر مکرر تکرار شده که از تاثیرگذاری اش تهی شده است.
و حتی قادر نیست بر این دید که محبت وعشق یک سویه و بسیار زیاد، خود عامل دوری و طر می شود مانور خوبی داشته باشد.
به نظر می رسد ژان کوکتو در نمایشنامه اش ، در صدد واکاوی روانی و روانکاوی چنین سوژه هایی بوده است که البته در اجرا، چنین ظرفیتی بخوبی بازنمایی نشده است.
hamoon festival
7 فوریه 2020 در 1:02 ب.ظمحسن جوانی:
//از تهی سرشار//
«صدای انسانی» برای من همچون قلابی بود که به گوشهای از نهاد ناخودآگاهام پرتاب شد و در طول اجرا قرقرهی متصل به قلاب به آرامی و با وسواسی بعضاً بیمارگونه جمع شد و نهایت من رو با زخم قلاب رها کرد.
نمایش به دلیل سویهی مبتنی بر احساسات صرف ممکن است برای عدهای از تماشاگران جنبهی سانتیمانتال افراطی داشته باشد و این امر منجر به تفکیک مخاطبین به دو دسته کاملاً موافق و کاملآ مخالف میگردد.
متن اثر مراحلی را که بعد از پایان یک رابطه عاطفی (بعضاً طولانی) در آدمی اتفاق می افتد را از انکار تا پذیرش به درستی ایجاد کرده است. در اجرا نیز مشخصاً تلاش شده بود تمام ظرفیت متن به کار گرفته شود تا حداکثر انتقال صورت پذیرد ولیکن به همین دلیل وابستگی صرف به احساسات حرکتی برروی لبه تیغ دارد که میتواند هر لحظه منجر به لغزش و از دست دادن مخاطب همراه گردد.
به نظرم اضافه کردن حرکات در صحنه، نورهای متفاوت و … حرکتی مثبت برای بر هم زدن یکنواختی بودند ولیکن نیاز جدی به بازنگری و اضافه- کم کردن بعضی حرکات به شدت حس می شد.
در نهایت باید دست مریزاد گفت به بازیگر این کار که به شدت توانا و در ایجاد حس کاراکتر (علیرقم لباسی که به نظر چندان راحت نبود) توانمند ظاهر شد.